سیب سبز

سیب سبز

حرفی نیست جز اینکه برای دیدن روی ماه خدا آمده ایم...دروازه ی شهادت نداریم! تنها معبری تنگ مانده... لکن دل را باید صاف کرد...باور کن با همین جنگ نرم می شود روی ماه خدا را بوسید.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گاهنوشت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

حسابان...

‏ولی راموسا اونی که جزوه ی حسابان منو از تو جامیزیم بلند کرده بود بیاد خودش بگه،کاریش ندارم.‌‌‍..
بعد یازده سال یهو یادش افتادم
  • کرامت حسنی
  • ۰
  • ۱

مقصد کجاست؟

به قدر زق زق زدن نوک انگشتان پا، پیاده روی کردیم.من و تنهایی،با جیب های خالی مان. البته تنهایی ام جیب ندارد. تنهایی ام هوس سیگار کرده بود، از آن بهمن های سفیدِ پایه کوتاه؛ و من که سیگار نمی کشیدم پیشنهاد به ادامه حرکت دادم تا حداقل قبل از رسیدن طوفان به مقصد رسیده باشیم.

مقصد کجاست؟ نمیدانم ؛ شاید #مقصد همین رفتن است، همین گذشتن و گذرکردن...

میرفتیم و هوا به غایت سرد بود و یخناک. به قدری سرد که حتی سگ هم پر نمیزد چه برسد به آدمیزاد. البته من آدمیزاد بودم ولی تنهایی ام نه... تنهایی ام می توانست به #ماه پربزند

ماه همان شیئ آسمانی سفید پررنگ! است که امشب کامل بود؛ تنهایی ام میتوانست به ماه پر بزند ولی اگر پر میزد من تنهاتر میشدم پس ماند و دوباره هوس #سیگار کرد.از همان بهمن های سفید پایه کوتاه...
در کوچه پس کوچه های تاریک و غمگین و سیاه و سفید دهه ی 50 بودیم و قدم میزدیم، از آن کوچه هایی که تیربرق های چوبی داشتند و نوری بیجان. کوچه های پیر و خسته و تنها... کاش قبل از #طوفان به مقصد میرسیدیم #مقصد کجاست؟!
 
  • کرامت حسنی