گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت / کس بی تو خوش نباشد رو قصه ی دگر کن
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت / کس بی تو خوش نباشد رو قصه ی دگر کن
هرکس تو را شناخت دل از دیگری بُرید / بیگانه گشت با همه کس آشنای تو
دوای درد مرا هیچکس نمی داند / فقط بگو به طبیبان دعا کنند مرا
پیری و جوانی، پی هم چون شب و روزند / ما شـب شـد و روز آمـد و بیـدار نگشتیم
ما قوّت پرواز نداریم، وگرنه / عمریست که صیاد شکسته ست قفس را
رفتم به او بگویم من عاشقت شدم را / ترسیدم از نگاهش گفتم عجب هوایی!
قرص سردرد و مسکن اثرش رفته و من / شده ام یک منِ بی تو که پر از دردسرم
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد / از بس که استخاره زدم تا ببینمت
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع / قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار / تا گفتم السلام علیکم شروع شد