خوابیده بودم و خواب میدیدم که در خوابم ، خوابیده ام و کابوس می بینم! در خوابم میدیدم بختکی سنگین با تمام سنگینی اش روی سینه ام نشسته است و من مدام تلاش می کردم که تکانی بخورم . یادم نیست کدام ذکر خلاصم کرد شاید لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین بود!
اما بالاخره از خواب پریدم؛اذان گفته بودند؛ نماز خواندم!
و دوباره خواب!
کاش بیدار میشدم...