ز دست جور تو گفتم: ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت:
که حافظ برو، که پاى تو بست؟!
ز دست جور تو گفتم: ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت:
که حافظ برو، که پاى تو بست؟!
روز اول که دیدمش گفتم: / آنکه روزم سیه کند این است...
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم...
Kissing_the_Moon@
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز / استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم