اعتقادی به موتورسواری دو نفره نداشتم و ندارم، مخصوصا با خانومم. یادمه اولین باری که با اصرار خانومم رفتیم بیرون، اولین پاییز زندگی مشترکمون بود.
آخر شب بود و هوا سرد و خیابونها حسابی خلوت و موتور هم کمباد!
خداخدا میکردم که حداقل پنچر نشه. یه مسیر طولانی رو رفتیم و میخواستیم برگردیم که بالاخره اتفاقی که نباید می افتاد،افتاد!
والف برید؛یعنی تیوب لاستیک از قسمتی که باد میشه پاره شد و بدترین اتفاق ممکن افتاد.
یادمه مجبور شدیم کل مسیر رو تا خونه، پیاده و موتور به دست و با صدای گوش خراش خِر خِر چرخ موتور برگردیم؛ هرچند تو مسیر کلی حرف زدیم و تنقلات خوردیم ولی حسابی از دماغمون دراومد.
یادش به خیر،زود گذشت...
از اون موقع به بعد بود که خانومم هرجا یه خانواده ی موتوری می بینه دعا میکنه خدا یه ماشین بهتر از ماشین ما بهشون بده
:)
- ۹۹/۰۸/۱۱
اینم برای خودش خاطره ایه