دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
Kissing_the_Moon@
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
Kissing_the_Moon@
و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم،که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم. و من ... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم که دنیای خود را برای حسین می خواهم.
آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟
و رفت
عبدالله مات ماند. وقتی مرد دور شد، عبدالله لحظه ای به خود آمد. برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
"صبرکن تنها و بی مرکب هرگز به کوفه نمیرسی!"
مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت:
بهای اسب چقدر است؟
دانستن نام تو!
مرد سوار بر اسب شد:
من قیس بن مسهر صیداوی هستم ، فرستاده ی حسین بن علی!
و تاخت...
بعد از هزار و سیصد و پنجاه و هفت سال / نوبت به ما دوتا که رسید انقلاب شد!!
به قدر زق زق زدن نوک انگشتان پا، پیاده روی کردیم.من و تنهایی،با جیب های خالی مان. البته تنهایی ام جیب ندارد. تنهایی ام هوس سیگار کرده بود، از آن بهمن های سفیدِ پایه کوتاه؛ و من که سیگار نمی کشیدم پیشنهاد به ادامه حرکت دادم تا حداقل قبل از رسیدن طوفان به مقصد رسیده باشیم.
مقصد کجاست؟ نمیدانم ؛ شاید #مقصد همین رفتن است، همین گذشتن و گذرکردن...
میرفتیم و هوا به غایت سرد بود و یخناک. به قدری سرد که حتی سگ هم پر نمیزد چه برسد به آدمیزاد. البته من آدمیزاد بودم ولی تنهایی ام نه... تنهایی ام می توانست به #ماه پربزند
دلبری کردن همیشه کار انسان ها که نیست / گاه گاهی استکانی چای هم دل می برد...
به یک نقطه ی عطف در زندگی نیازمندم
نقطه ای عطفی که دستم را بگیرد و از مینیمم نسبی یا چه بسا مطلق زندگی ام بالا بکشد
اکیدا صعودی بودنم را آرزوست...
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت / کس بی تو خوش نباشد رو قصه ی دگر کن
حدود یک هفته ای میشه که در حال و هوای پیاده روی اربعین هستیم.اینی که جمع میبندم به خاطره اینه که دو نفریم.من و رفیقم مسعود.تو این مدت هم یا در حال صحبت از کار و مسیر بودیم و یا در حال آماده سازی وسایل و خرید تجهیزات و ایده یابی برای پیاده روی.
قرار شده با سازمان سراج و در قالب تصویربردار اعزام بشیم.حرکت روز یکشنبه و از محل سازمان خواهد بود.تجهیزاتمون رو آماده کردیم و تو کوله و کیف جاسازی کردیم.فقط مونده یه سه پایه فیلمبرداری که قراره فردا قبل حرکت برسه.
البته هنوز وسایل شخصیم رو جمع و جور نکردم و البته لیست دعاهام برای زیر گنبد رو و ایضا وصیتنامه.
هنوز هم نمیدونم باید چه حسی داشته باشم...
روضه ی "حبیب" و "جون" هم فراموش نشود...