شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد...
:)
ز دست جور تو گفتم: ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت:
که حافظ برو، که پاى تو بست؟!
در این بساط به جز شربت شهادت نیست / مِیی که تلخی مرگ از گلو تواند شست
روز اول که دیدمش گفتم: / آنکه روزم سیه کند این است...
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم...
Kissing_the_Moon@
من ماجرای هجر تو با نوح گفتم ، او ... / کشتی درست کرد و سپس گفت: گریه کن...!
Kissing_the_Moon@