ز تمام بودنی ها "تو" همین از آن من باش / که به غیر با "تو" بودن دلم آرزو ندارد!
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا / می رفت دل / یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد!
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت / عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
پیری و مرگ عجب غصه ی جان فرسایی است / تا جوانیم دعا کن به شهادت برسیم...
گفتم شرابِ وصل به اوباش میدهند؟ / با خنده گفت : بنده ی او باش ، میدهند ...
دنبال شُهرتیم و پیِ اسم و رسم و نام / غافل از اینکه فاطمه (س) « گمنام » می خرد
دوای درد مرا هیچکس نمی داند / فقط بگو به طبیبان دعا کنند مرا
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز / استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم