سیب سبز

سیب سبز

حرفی نیست جز اینکه برای دیدن روی ماه خدا آمده ایم...دروازه ی شهادت نداریم! تنها معبری تنگ مانده... لکن دل را باید صاف کرد...باور کن با همین جنگ نرم می شود روی ماه خدا را بوسید.

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

امروز موقع برگشتن از دانشگاه و در حالی که سوار بر موتور ، تخت گاز ، یکی یکی سرعتکاه های بلوار رو رد می کردم ، عابری رو دیدم ایستاده! با لباس مشکی و البته منتظر؛
سرعتم زیاد بود و اتفاقا در حال سبقت بودم که دست بلند کرد ، که یعنی من رو هم برسون! فرصت نبود خوب ببینمش ولی زدم روی ترمز و حدود بیست متری جلوتر ایستادم! ]از اونجایی که بیست متر زیاده! و شخصا حاضر نیستم این همه راه رو برای سوار شدن به تاکسی یا هر وسیله ی دیگه ای گز کنم ، دور زدم و کنارش ایستادم[
از قضا این عابر ایستاده ما کمی اختلال داشت! به هر حال با خودم گفتم حتما تا داخل شهر میاد و بعدش هم میره سمت یه هیئتی برای عزاداری و ناهار!
فلذا من حیث المجموع ، سوارش کردم.
هنوز تو دنده ی دو بودم که با اصرار از من خواست بدو بدو کنم!! ]بدوم[ حالا منم جزوه ی درسی ـم رو گذاشتم روی باک موتور و کلاه ایمنی ـم رو هم برای اینکه باد نزنه جزوه رو بترکونه گذاشتم روی اون و دارم مثل بچه ی آدم راهم رو میرم. بعد از سرعت گرفتن ، این آقای عابر ]با وجود درخواست من که دست نزن[ کلاه رو برداشت و به صورت چپه! گذاشت رو سر من!

خخخخخ
فکر کن با سرعت 60 – 70 تا در حالی که خیابون پر از سرعتکاه! و چاله چوله است ، چشمات رو هم با یک کلاه سر و ته بگیرند!
حالا یه دستم به جزوه یه دستم به ترمز و یه پام هم روی ترمز پایی و بالاخره واستادم!
با تشر پیادش کردم و در حالی که میخندید دستش رو به نشانه ی خداحافظی آورد جلو. منم همون طور که "بی ادب" رو به زبان می آوردم! دست دادم و بقیه راه رو تنهایی ادامه دادم!
...
دنبال نکته ی اخلاقی نگردید چون منم پیدا نکردم ، ولی اگه خواستید یه ذره هیجان به زندگی تون اضافه کنید با یه دیوانه همسفر بشید!

  • کرامت حسنی
  • ۲
  • ۰

قفس...

ما قوّت پرواز نداریم، وگرنه / عمری‌ست که صیاد شکسته ست قفس را

  • کرامت حسنی
  • ۱
  • ۰

شهید حسین همدانی

دریافت فایل لایه باز [PSD] پوستر شهید حسین همدانی از اینجا با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد

  • کرامت حسنی
  • ۲
  • ۰

مهاجر

  • کرامت حسنی
  • ۱
  • ۰

...نقطه

[پیش شماره نشریه ... نقطه ، تهیه شده در شبکه ی اجتماعی فیض بوک]

شماره 1 نشریه، ویژه محرم با موضوع استکبار ستیزی خواهد بود.از دوستان علاقه مند و فعال فرهنگی دعوت می شود با تهیه مطلب و ارسال ان ،ما را در بهبود محتوای نشریه یاری رسانند.
[دریافت نشریه به صورت الکترونیکی]

[دریافت نشریه به صورت پی دی اف]

  • کرامت حسنی
  • ۰
  • ۰

  • کرامت حسنی
  • ۰
  • ۰

دختر شینا...

  • کرامت حسنی
  • ۰
  • ۰

عجب هوایی...

رفتم به او بگویم من عاشقت شدم را / ترسیدم از نگاهش گفتم عجب هوایی!

  • کرامت حسنی
  • ۱
  • ۰

کمپوت یا یخمک؟

دیشب حدود ساعت 9 بود که یکی از رفقا زنگ زد که امیر.م تصادف کرده و بیمارستانه و بریم عیادتش .اول فکر کردم مثل اون سری که حسابی سرکار رفته بودم و سوژه خنده ، این دفعه هم سرکارم ؛ ولی به هرحال از تو خونه موندن و چشم دوختن به مانیتور بهتر بود.حاضر شدم و بعد از چند دقیقه ی کوتاه ، سوار بر موتور راهی بیمارستان شدیم.

توی مسیر بنا به پیشنهاد یکی از دوستان قرار شد جای کمپوت سه تا یخمک بگیریم و خودمون تو اتاقی که امیر.م بستری بود بخوریم.این شد که قبل از بیمارستان، سه تا یخمک ، یه بسته کوچیک دستمال کاغذی و آدامس گرفتند! و رفتیم تو بخش اورژانس بیمارستان.

حیوونی امیر زانوش ترکیده بود و قرار بود بره اتاق عمل...نکته ای که از حرف هاش حین یخمک خوردن فهمیدم این بود که با یه ماشین تصادف کرده و طرف مقصر بوده و دیگه اینکه تعداد زیادی آبمیوه اون ور تخت موجود بود که من نگران خراب شدنشون بودم!

به هرحال امیر.م جان امیدوارم زودتر خوب بشی و شام ترخیصت رو بخوریم!

  • کرامت حسنی
  • ۱
  • ۰

نگین تخریب 2

  • کرامت حسنی