آهای ایهاالعزیز...
تمام دارایی ام گناه است و کمی اشک!
نه اینکه مثل آن پیرزن ، بخواهم تو را بخرم، نه!
تو بیا مرا بخر...
مگر نه اینکه پدرانت برده می خریدند و آزاد می کردند ...
بیا و این بنده ی "روسیاه از گناه" را بخر... آزاد نکردی ، نکردی ...
...
خوش آن بنده که دربند تو باشد...
...
خوش آن بنده که دربند تو باشد...